سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
رازِ دل
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:52 عصر)

دلم از روز ازل شیفته ی روی تو بود

هر دم اندر نظرم طلعت نیکوی تو بود

تا که در دام فتادم من دلداده ز شوق

نیک دیدم که همان سلسله ی موی تو بود

چون قدم در ره عشقت بنهادم دیدم

عاشقان را سخن از خاک سر کوی تو بود

به طواف حرم دل برسیدم ز آنرو

که مرا قبله ی جان طاق دو ابروی تو بود

مشگل من به ره عشق از آن شد آسان

چون در این مرحله چشم و دل من سوی تو بود

سرو شمشاد مرا کی به نظر آید باز

تا که در خاطر من قامت دلجوی تو بود

دوش رفتم من شیدا به بر اهل کمال

سخن آنجا همه از لعل سخنگوی تو بود

گفت شهدی به رهت سر به نهم جای قدم

چون که در سر هوسم روضه ی مینوی تو بود

                      اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ